بسم الصبر
کربلای شام
با کوهی از دریغ و ملامت برای شام زینب رسیده است به دروازه های شام ای غرق ماجرای تپش خیز کربلا بگذار تا بگویمت از ماجرای شام داغی عظیم در دل و قصدی عظیم تر زینب چنین رسید به ظلمت سرای شام آنان که محو زیستنی کربلایی اند عادت نمی کنند به آب و هوای شام در اولین مقابله تشخیص می دهد بوی هزار توطیه را در فضای شام زینب سفیر نهضت خونبار کربلا کوهی است در برابر فرمانروای شام می گوید از حقیقت و می گوید از حسین وز خائنان کوفه و ظلم و جفای شام بگذار فاش گویمت آن خطبه بلیغ تکرار کربلاست ولی کربلای شام روحی چنین عظیم و کلامی چنین بلند آزاد و پاک می رهد از تنگنای شام امروز از پس گذر قرن ها هنوز پیداست نقش واقعه در جای جای شام
می گویم و حدیث به پایان نمی رسد انسان به درک واقعه آسان نمی رسد
دعام کنید.
|