امام صبر و محبت

 

بسم الائمه

یا باب الحوائج

نام: موسى‏ بن جعفر (ع).

کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق(ع) زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک (لعین) به دستور هارون‏الرشید (لعین بن لعین) به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مقابر قریش بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.

به اینجا هم نگاه کنید.

اى لعبت نسرین بدن لاله بنا گوش

واى ماه شکرخند، شکر ریز، شکرنوش

گر نیست تو را خاک ره، اى سرو قبا پوش

بارى است گران بودن این سر به سر دوش

اى در خم چوگان تو سرها همه چون گو

صد طعنه زاغیار تو اى دوست شنیدم

صد گونه ستم از تو در ایام کشیدم

امید خلاص از تو من رار بریدم

آن دم که مقید به دو گیسوى تو دیدم

صد دل به یکى حلقه و صد جان به یکى مو

تا کار من افتاد به روى چو مه یار

چون چشم خود از درد مرا ساخته بیمار

گاهى به زمین رخ نهم و گاه به دیوار

با این همه غم او ز پى قتل من زار

گه تیر مژه آرد و گه خنجر ابرو

تا دیده‏ام اى سر و تو را سیب زنخدان

آسیب غمش کرده مرا سر به گریبان

زان پیش که از حسرت آن سیب دهم جان

رحمى کن و ده کام من از لیموى پستان

اى رنگ من از حسرت تو زرد چو لیمو

ابروى تو یا تیغ کج اندر کف ماه است

گیسوى تو یا از من دلسوخته آه است

موى تو به رخ یا به گل افشانده گیاه است

در کنج لبت ترک من این خال سیاه است

یا جا به لب آب بقا ساخته هندو

اى برده به زلف سیه خو دل عالم

عالم شده آشفته از آن طره پر خم

خم قامت من همچو کمان ساختى از غم

غم نیست مرا گر شوى اى ترک تو همدم

همدم نه سزاوار بود جز تو پرى رو

بازآى که گلزار زگل گشته معطر

بلبل چو یکى واعظ بنشسته به منبر

گه حمد خدا گوید و گه نعت پیمبر

گه مدح امام دو سرا موسى جعفر

کاوراست دو صد موسى عمران ارنى گو

تنها نه ملک بر در او آمده دربان

کز بهر غلامیش زجان تاخته غلمان

سازند مگر کحل بصر از دل و از جان

حوران بهشتى به در آن شه ذیشان

روبند غبار ره زوار به گیسو

اى زاده زهرا خلف سید لولاک

در بزم عزاى تو ملک با دل صد چاک

بال و پر خود فرش کند بر زبر خاک

از شمع حریم تو یکى شمع در افلاک

بیضا شد و چون فضل تو رخ تافت به هر سو

گر بست به زنجیر تو را خصم سیه دل

کى کاسته شد رتبه شیران ز سلاسل

گردون پى تعظیم تو این سان شده مایل

با کوى تو هرگز نتوان کرد مقابل

گر گنبد مینا بود و روضه مینو

روى تو به نور احدى آمده مظهر

شخص تو به شرع نبوى سید و سرور

بى مهر تواى نوگل گلزار پیمبر

بر پاى نخیزد به دمن لاله احمر

و زخاک نروید به چمن سنبل خوشبو

بوئیم گر امروز تو را راه محبت

دیگر چه غم از وحشت فرداى قیامت

از ما کنى آن روز گر از لطف شفاعت

بى رنج و تعب جاى نماییم به جنت

با اینکه نیاید گنه ما به ترازو

اى نور خدا شمع هدى، مصدر ایمان

دریاى عطا، بحر سخا، منبع احسان

اى یوسف آل نبى، اى مظهر یزدان

وز درد شدى باغل و زنجیر گرانبار

غلطان به روى خاک ز پهلوى به پهلو

اى شاه حجازى به چه تقصیر به بغداد

مسموم نمودند تو را از ره بیداد

ما را غم قتل تو شها کى رود از یاد

الحق که بود ناسخ بد فعلى شداد

ظلمى که عیان گشت از آن فرقه بدخو

کلب تو «صغیر» آن که ترا هست ثنا خوان

کمتر بود از مور و تو برتر ز سلیمان

ران ملخش تحفه که در بخشش عصیان

ضامن شوى از نزد خدا از ره احسان

اى زاده آزاده تو ضامن آهو

دعام کنید.