بسم الفوز و الرجا
سلام
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا | یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا | |
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی | سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا | |
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی | مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا | |
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی | قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا | |
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی | روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا | |
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی | آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا | |
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی | پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا | |
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی | راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا |
دعام کنید.
بسم الجمیل
بسم الرب الانبیا و الاوصیا و الاولیا
اَشهد أن لا اله الاّ اللّه، و أشهد أنّ عیسی (ع) روح اللّه، و أشهد أنّ محمدا (ص) حبیب اللّه
سلمان بن اسلام (= سلمان فارسى).
(000 - 36 ه )
کنیه: ابوعبداللّه، ابوالبیّنات، ابوالمُرشد.
نسب: .
لقب: فارسى، خیر، محمّدى، اصفهانى، رامهرمزی.
طبقه: صحابی
وفات : 36 ه. ق. نهم ماه صفر
همچو سلمان
بندگی کن، تا که سلطانت کنند***تن رها کن، تا همه جانت کنند
خوی حیوانی، سزاوار تو نیست ***ترک این خو کن، که انسانت کنند
چون نداری درد، درمان هم مخواه ***درد پیدا کن، که درمانت کنند
بنده شیطانی و داری، امید***که ستایش، همچو یزدانت کنند
سوی حق نارفته، چون داری طمع؟ ***همسر موسی بن عمرانت کنند؟
از چَهِ شهوت، قدم بیرون گذار ***تا عزیز مصر و کنعانت کنند
بگذر از فرزند و جان و مال خویش ***تا خلیل اللّه دورانت کنند
سر بِنه در کف، برو در کوی دوست ***تا چو اسماعیل، قربانت کنند
جسم لاهوتی اگر داری، بیا***تا به بزم قُرب، مهمانت کنند
چون علی(ع) در عالم مردانگی ***فرد شو، تا شاه مردانت کنند
همچو سلمان، در مسلمانی بکوش ***ای مسلمان! تاکه سلمانت کنند
تا توانی، در گلستان جهان ***خار شو، تا گل به دامانت کنند
همچو خاک افتادگی کن، پیش از آن ***که به زیر خاک پنهانت کنند
سیّد عباس حسینی جوهری (کلیات خزائن الاشعار، ص 28)
سلام بر سلمان پارسی
اوّلین ایرانی که برای شناسایی خدای یکتا و فرار از ظلم و ستم و بیدادگری بار سفر بست و به سیاحت و مسافرت پرداخت، سلمان پارسی (س) بود.
با توجه به هدف سلمان پارسی (س) درک میکنیم که، اگر آن همه رنج و ناراحتی را مشاهده کرد، در راه هدف عالی و الهی او ارزش داشته است و برای همین ارزش فکر و هدف اوست که رسول اکرم(ص) و خاندانش سلمان پارسی (س) را به بزرگی یاد مینمودند و از او احترام میکردند.
از آن روزی که رسول خدا(ص) سلمان پارسی (س) را خریداری کرد و آزادش نمود او را مورد لطف و مرحمت قرار داد و تا آنجا لطف رسول خدا(ص) افزایش یافت که، آنگاه که میان سلمان پارسی (س) و ابوذر (س) پیمان برادری برقرار میکرد و آنان را با یکدیگر برادر مینمود، با ابوذر شرط کرد که نافرمانی سلمان را ننماید.
آن روزی که رسول خدا(ص) با سلمان (س) درباره مبارزه با نیروی دشمن مشورت میکرد و سلمان (س) عرضه میداشت: در ایران ما، در چنین مواردی خَنْدَقْ حفر میکنند و مسلمانان از پیشنهاد سلمان (س) به تعجب میافتادند و دوست میداشتند که او را به خود منتسب گردانند و به همین منظور گفتند: سلمان (س) از ماست، رسول خدا(ص) سلمان (س) را بیش از پیش مورد لطف قرار داد و فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است».
کار مهربانی رسول خدا(ص) نسبت به سلمان به آنجا کشید که برای دفع توهّم و یا اعتراض عدّهای فرمود: «من مأمور شدهام چهار نفر را دوست بدارم و دستور بدهم که آنان را دوست بدارند، این چهار نفر عبارتند از: علی(ع) سلمان(س) ، ابوذر(س) ، و مقداد(س) ».
سلمان (س) نه تنها مورد محبّت حضرت رسول اکرم(ص) بود، بلکه تا آنجا مورد اعتماد و امین پیامبر اسلام(ص) و علی بن ابیطالب(ع) قرار گرفت که، شب عروسی حضرت زهرا(س) مرکب سواری آن مخدّره را از جلو میکشید ورسول خدا(ص) از عقب سر، آن را میراند تا به خانه علی(ع) رسیدند.
پس از ازدواج علی(ع) هم سلمان(س) ، مشاور حضرت زهرا و رازدار آن بانوی عزیز بود و گاه و بیگاه درد دلهای آن مخدّره را برای رسول خدا (ص) و علی(ع) بیان مینمود.
سلمان پارسی (س) ، تنها در زمان زندگی خود و یا سلامتی رسول خدا(ص) و علی بن ابیطالب(ع) مورد لطف و مرحمت و ستایش نبود، بلکه پس از مرگ هم تا آنجا مورد احترام و عنایت این خانواده بود که حضرت صادق(ع) در این باره، مورد اعتراض قرار میگرفت!
ولی آن حضرت در برابر اعتراضات دیگران میفرمود: «علت اینکه من سلمان (س) را به نیکی یاد میکنم این است که، او دارای سه خصلت بود: خواسته علی(ع) را بر خواسته خود مقدّم میداشت، فقرا را دوست می داشت و آنان را بر ثروتمندان برتر میدانست، و دوستدارعلم و دانشمندان بود».
و
خواستم بسیار گویم در حق این بزرگ انسان و یار با وفای خدای تعالی، این واقعه در نظرم آمد که خود اصل و ختم کلام است، ترجمه آن تقدیم تان ؛
ابو جعفر منصور(لعین)، با عنوان «مُستنصر» خلیفه عباسی، هم وقتی با «عزّ الدین حسن بن حمزه اقساسی» که مردی فاضل و ادیب و شاعر و از اشراف بود، برای زیارت قبر سلمان پارسی (س)، میرفت، در راه به «عزّ الدین» گفت: یکی از دروغهایی را که غلات شیعه و دوستداران علی بن ابی طالب(ع) مطرح میکنند، این است، که میگویند: علی(ع) طی یک شب به هنگام وفات سلمان، برای غسل دادن وی، از مدینه به مداین رفت و باز به مدینه برگشت!
اما «عزّ الدین حسن بن حمزه اقساسی» یا به قول صحیحتر «ابو الفضل تمیمی» در جواب «مُستنصر عباسی» بدون مقدمه اشعاری را سرودهاند که ترجمه آن چنین است:
تو چیزهای کمی از کارهای عجیب علی(ع) را از من شنیدی، اما این را باید بدانی، که همه کارهای علی(ع) عجیب و فوق العاده است.
تو از رفتن «وصیّ» طی یک شب، از مدینه به مداین تعجب میکنی، در حالی که او برای غسل دادن سلمان پاک این عمل را انجام داده است.
اما باید بدانی، داستان علی(ع) مثل داستان «آصف بن برخیا» است، که همه حجابها را درید، و توانست با یک چشم به هم زدن «تخت بلقیس» را، نزد حضرت سلیمان(ع) حاضر گرداند.
چگونه است که، داستان «آصف بن بَرخیا» را «غُلوّ» و تند روی نمیدانی؟ اما وقتی سخن به «حیدر» و عقیده به عظمت او میرسد، آن را غُلوّ میشماری؟!
اگر احمد(ص) خیر المرسلین باشد، پس علی(ع) هم خیر الوصییّن است، و اگر نه همه ادعاهای ما بیاساس خواهد بود!
تو گفتی، این گفته غُلات است و خلاف میباشد، اگر غلات دروغ نگفته باشند، چه گناهی را مرتکب شدهاند؟
پیامبر خدا در پاسخ استفسار از آیه (وَإِنْ تَتَوَلَّواْ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ: اگر روی بگردانید، خدا به جای شما قومی را می آورد که مانند شما نخواهند بود.) دست به ران سلمان (س)زد و فرمود: این (مرد) و قوم اش. و اگر دین در ثریا باشد مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت.
خداوند ما را چونان سلمان پارسی (س) بر حق و فقط بر حق، منصف و پایدار قرار دهد.
خداوند آنگونه کند که در التزام رکاب وصی اش (عج) قرار گیریم نه قدمی عقبتر و نه جلوتر چونان سلمان پارسی (ع).
خداوند جان و جسم ما را در برابر حوداث و مشکلات یار و پیش مرگ وصی اش (روحی لتراب مقدم الفداه) قرار دهد چونان سلمان پارسی (ع).
خداوندا علمی چون علم یاورت سلمان پارسی (س) به ما اعطا کن، علمی که چون او به خدمت تو باشد.
دعایم کنید.