بسم التواب
سلام
دل گلی رو شکستم
این هم از نتایج وراجی منه
من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم | بچه روی عذر گویم که رخ سیاه دارم | |
من اگر گناهکارم تو به عفو کار خود کن | که زبان توبه گوی و لب عذر خواه دارم | |
منم آن که یک جهان را ز غمت به باد دادم | تو قبول اگر نداری دو جهان گواه دارم | |
نه چنان برخش آهم زده تازه حسنت | که عنان آن توانم نفسی نگاه دارم دارم |
مونا جان معذرت.
دعام کنید.
بسم الخالق الریح
سلام
بهاری باشید در این روزگار سخت!!!
پرنده گفت:((چه بویی, چه آفتابی, آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت.))
پرنده از لب ایوان پرید, مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده, آه, فقط یک پرنده بود
(فروغ فرخزاد)
دعام کنید.